وروجک من
سلام الله اکبر راکه گفتم شروع به حرکت کردی 30ام تیراست ودوماهت تمام شده است.
صبح رفتم شبکه بهداشت تا واکسنت رابزنم ازبس از عوارض واکسن شنیده بودم کمی ترس داشتم. تودر بغلم بودی وخوابت رفته بود.فکرم درگیر مادر شوهر هم بود.در راه سوره حمد را چندبار خواندم.ظهر بود وگرما هم بود.
وزنت 4کیلو و200گرم بود وقدت هم56 در این ده روز یک سانت به قدت اضافه شده بود.ومن تعجب کردم.
چگونه با اینکه پاهایت واکسن خورده اند آنها را روی زمین گذاشته باسر به سمت بالا خودت را می کشی
شاید حدود یک متر خودت را جابه جا کردی وسرت نزدیک میله نینی لایلای شده بود ومن گاه نگاهم را در نماز به سمت تو می کردم وبا عجله سبحان الله می گفتم .سلام که دادم سرت رسیده بود به لب نی نی لای لای وگریه ات گرفته بود بغات کردم وآرام شدی.
این همه تحرک از بچه دو ماهه برای من عجیب بود.
تب نکردی .اما بعد ازظهر ازدرد جای واکسن به خودت می پیچیدی وآرام نمی گرفتی تا اینکه باباجونت آمد وروی دستش آرام خوابیدی وروجک من!